به وقت بررسی افتضاحی که دستان بزدل و شاخکهای مطیع اختاپوس بادکردۀ حکومت توانستهاند از آن چیز آتشین و خیالانگیز، یعنی ادبیات، درست کنند، دشوار میتوان از خنک شدن دل به مدد طنز و تجمل تحقیر تن زد. وانگهی، من آموختهام که بیزاری خود را پاس دارم، زیرا میدانم با این احساس قوی در برابر آن میشود در واقع، هرچه را که بتوانم، از روح ادبیات روس نجات دهم. غنیترین نعمتی که آزادی تفکر و بیان میتواند پس از حق آفرینش اعطا کند، حق انتقاد کردن است. شما که در آزادی زندگی میکنید، در فضای باز معنوی که در آن به دنیا آمده و بزرگ شدهاید، شاید داستانهای زندگی در زندان را که از سرزمینهای دوردست به شما میرسد، روایتهای غلوّآمیز پناهندگان ازنفسافتاده بینگارید. برای آدمهایی که نوشتن و خواندن کتاب در نظرشان همان باور به باورهای فردی و به زبان آوردن آنهاست، دشوار است باور کنند کشوری هست که در آن ادبیات یک ربع قرن به تشریح و عرضۀ تبلیغات یک بنگاه بزرگ تجارت برده محدود بوده است. اما اگر وجود چنین شرایطی را باور نمیکنید، دستکم میتوانید آن را در خیال مجسم کنید [آن را در خیال مجسم کنید]؛ و وقتی در خیال مجسمش کردید، آنوقت با خلوص و غرور تازهای ارزش کتابهای واقعی را که انسانهای آزاد مینویسند تا انسانهای آزاد بخوانند، درک خواهید کرد.
پ.ن.: این برگ بدون عنوان و به شمارۀ ۱۸ است که ظاهراً تنها برگ بازمانده از بررسی مقدماتی ادبیات شوروی است که نابوکف در مقدمۀ درسگفتارهایش دربارۀ نویسندگان بزرگ روس در کلاس درس ارائه میکرده است. ویراستار انگلیسی