بعد از یک وقفۀ طولانی درسگفتارهای نابوکف را از سر می گیرم؛ هرچند سیگار کشیدن، بافتنی بافتن و خوابیدن سر کلاس او ممنوع باشد و بدون گواهی پزشک اجازه نداشته باشیم به دستشویی برویم؛ اما ارزشش را دارد که کلاس این معلم پرشور و مؤمن حاضر شویم و نگرش عمیق و عاشقانه به ادبیات را از او یاد بگیریم. خودِ او بیست سال را با این درسگفتارها در دانشگاههای ولزلی و کُرُنِل سر کرده است؛ چرا من نکنم؟ «آدم خوشش میآید پیش خود فرض کند که بازخوانی اجباری برای تدارک این درسگفتارها … و نکوهش ها و سرمستیهایی که هر سال در کلاس تکرارشان میکرد، به نابوکف کمک کردهاند تا قدرتهای خلاقۀ خود را به درخشانترین شکل دوباره تعریف کند.» من هم با بازخوانی این درسگفتارها میخواهم یاد بگیرم چگونه کتاب بخوانم و قدرت خلاقۀ خود را فعال کنم.
نابوکف میگوید «زمانی میتوان از زیبایی یک کتاب بیشتر لذت برد که سازوکارش را دریابیم، موتورش را پیاده کنیم.» اول از همه میرود سراغ منسفیلد پارک و آنجا هم اول از همه تکلیف عنصر زمان و مکان را یکسره میکند. جملۀ آغازین کتاب این طور شروع میشود: «سی سال پیش …» و از آن جا که «دوشیزه آستن آن را بین سالهای ۱۸۱۱ و ۱۸۱۳ نوشته، بنابراین سی سال پیش یعنی سال ۱۷۸۱ «دوشیزه ماریا وارد، اهل هانتینگتون، که از مال دنیا هفت هزار شیلینگ بیشتر نداشت، بختش گفت و و سِرتامس برترام، مالک منسفیلد پارک در استان نورث همپتن را به دام انداخت …»؛ و اما عنصر مکان: «منسفیلد پارک نام مِلک برترام است؛ محلی خیالی واقع در نورث همپتن (مکانی واقعی) در قلب انگلستان.»
بعد نگاهی میاندازد تا ببیند جین آستن شخصیتها را چطور ترسیم کرده است: «در ابتدای کتاب از چهار روش شخصیت پردازی استفاده میکند. اولی وصف مستقیم است که در آن از گوهر ذکاوت و طنز آستن خبری نیست.»
روش دیگر شخصیتپردازی استفاده از نقل مستقیم گفتار است. «خواننده خود به سرشت گوینده پی میبرد، آن هم نه فقط به واسطة اندیشههایی که گوینده بیان میکند، که به واسطۀ شیوۀ سخن گفتنش.» جین آستن به این روش سرتامس را بهخوبی «از طریق کلامش میسازد.»
اما شیوۀ سومی هم در شخصیتپردازی هست که با نقل قول غیرمستقیم انجام میشود: اشاره به گفتار شخصیت و نقل بخشی از آن همراه با توصیف حرکات و سکنات شخصیت. «نمونۀ خوب آن زمانی است که خانم نوریس را میبینیم که میخواهد از کشیش جدید، عالیجناب گرَنت، که جانشین شوهر مرحوم او شده است، ایراد بگیرد.»
«شیوۀ چهارم شخصیتپردازی این است که وقتی دربارۀ شخصیتی سخن میگوییم گفتار او را تقلید کنیم، اما بهندرت جین آستن از این شیوه استفاده کرده است مگر در گفتوگوهایی که مستقیماً نقل شدهاند، مثل وقتی که ادمُند لُبّ آنچه را دوشیزه کرافرد در ستایش فِنی گفته است برای خود فنی باز میگوید.»
●درسگفتارهای ادبیات اروپا؛ ولادیمیر نابوکف●ترجمۀ فرزانه طاهری ●انتشارات نیلوفر