
سه راه سرگردان
آنقدر دست دست کردم که بالاخره «متری شیش و نیم» از پردههای سینما جمع شد. پسرم میگفت باید این فیلم را ببینم. کارگردانش سعید روستایی
آنقدر دست دست کردم که بالاخره «متری شیش و نیم» از پردههای سینما جمع شد. پسرم میگفت باید این فیلم را ببینم. کارگردانش سعید روستایی
اولین بار از زبان داوید، همسرم، شنیدم که چیزی به نام «میز خاطره» هست. برای دیدن یکدست مبل به بازار رفته بود. با آقا ولی
بعد از یک وقفۀ طولانی درسگفتارهای نابوکف را از سر می گیرم؛ هرچند سیگار کشیدن، بافتنی بافتن و خوابیدن سر کلاس او ممنوع باشد و
میان انسان و خدا «اَبر جهل» حائل است و این ابر با قوۀ عاقله قابل شکافتن نیست. باید با ایجار «اَبر فراموشی» کلیۀ ماسوی الله
سلام حال همۀ ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور که مردم به آن شادمانی بیسبب میگویند با اینهمه
پادشاهی فرمان کشتن اسیری را داد. بیچاره در حالت نومیدی به زبانی که داشت شروع کرد به پادشاه دشنام دادن که گفتهاند: هر که دست
کارل اوه کناسگور یک نویسندۀ نروژی است و چیزی که او را به شهرتی جهانی رسانده، رمان شش جلدیاش است: «نبرد من». خودش میگوید در
به وقت بررسی افتضاحی که دستان بزدل و شاخکهای مطیع اختاپوس بادکردۀ حکومت توانستهاند از آن چیز آتشین و خیالانگیز، یعنی ادبیات، درست کنند، دشوار
دوستی دارم که سابقۀ دوستیام با او سی سال است. لیلا دوست اوست. فکر میکنم روانشناسی خوانده است، اما «به هرچیزی چاشنی ادبیات میزند». یک
یادتان هست گفتیم نابوکف بعد از ترک تدریس در سال ۱۹۵۸ تصمیم گرفت کتابی بر اساس درسگفتارهایش منتشر کند، اما هرگز این پروژه را آغاز